دیشب به میم گفتم فردا که برگردم یه گوشه دلم جا میمونه پیشت ! امروز صبح که منو رسوندن فرودگاه آویزون گردنش که بودم احساس میکردم دلم گیر کرده به گردنبندش و نخ کش شده . تا این که لحظه کارت پرواز گرفتن دیدم اونم کارت گرفت:))) هرچی از مارمولکی این بشر بهتون بگم کم گفتم:))) خلاصه که باهم برگشتیم تهران . الان رفته خونش تا شب قراره بریم باهم حرف بزنیم . حرفایی که نشد اون دو سه روز بزنیم . خواهر میگه بالاخره باید رو در رو بشین با این موضوع . نمیدونم . قلبم باهاشه ولی نمیدونم قلبم کافیه یا نه!
رو ,کارت ,بزنیم ,قلبم ,نمیدونم ,دلم ,نمیدونم قلبم ,حرفایی که ,بزنیم حرفایی ,حرف بزنیم ,که نشد
درباره این سایت